English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2320 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
automatic spark advance U میزان کردن خودکار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
semi automatic advance U میزان کردن نیم خودکار
Other Matches
automating U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
tunes U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
synchroreceiver U دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
bond albedo U نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability U میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
automatic error correction U تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
automatic programming U روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
link encryption U خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
automatic U خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic check U کنترل خودکار بررسی خودکار
automatics U خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
autoloader U اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
submachinegun U مسلسل خودکار یانیمه خودکار
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
automatic pilot U وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilots U وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automate U خودکار کردن
automatize U خودکار کردن
automated U خودکار کردن
automation U خودکار کردن
automating U خودکار کردن
automatization U خودکار کردن
automates U خودکار کردن
equilibration U میزان کردن
aligned U میزان کردن
focussed U میزان کردن
aligning U میزان کردن
tunes U میزان کردن
focusses U میزان کردن
focused U میزان کردن
focuses U میزان کردن
adjusts U میزان کردن
focus U میزان کردن
focussing U میزان کردن
adjustment میزان کردن
align U میزان کردن
aligns U میزان کردن
adjust میزان کردن
standardization U میزان کردن
collimate U میزان کردن
adjusting U میزان کردن
tune U میزان کردن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
chucking automatic U مهار کردن خودکار
To synchonize the watches . U ساعتهارا به هم میزان کردن
adjustments U تنظیم و میزان کردن
magneto timing U میزان کردن مگنت
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
spark timing U میزان کردن جرقه
interrupter timing U میزان کردن جرقه
spark advance & retard U میزان کردن جرقه
ignition timing U میزان کردن جرقه
hand advance U میزان کردن دستی
countdown U میزان کردن ساعت
countdowns U میزان کردن ساعت
automatize U خودکار کردن یک وسیله دستی
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
adjusts U میزان کردن تنظیم کنید
adjusting U میزان کردن تنظیم کنید
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
goldie U علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
mechanical sweep U مین جمع کردن به طریقه خودکار
damper U الت میزان کردن جریان هوا
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
to align oneself with somebody U خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
aided tracking U سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
boresight U میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
ranges U مرتب کردن میزان کردن
tempers U معتدل کردن میزان کردن
regulated U میزان کردن کنترل کردن
regulated U میزان کردن درست کردن
regulates U میزان کردن کنترل کردن
regulating U میزان کردن درست کردن
regulate U میزان کردن کنترل کردن
range U مرتب کردن میزان کردن
regulate U میزان کردن درست کردن
regulating U میزان کردن کنترل کردن
to balance out U میزان کردن [تنظیم کردن ]
tempered U معتدل کردن میزان کردن
regulates U میزان کردن درست کردن
ranged U مرتب کردن میزان کردن
leveling U میزان کردن افقی کردن
temper U معتدل کردن میزان کردن
auto U امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
autos U امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
automated teller machine U ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
self adjusting U بخودی خود میزان شونده خود میزان
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
bottoming reamer U وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
isobath U خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
measure U میزان کردن طی کردن
auxiliary contours U خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
automatic toss U روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
automatic coding U برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
depth contour U خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
tabulated U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulate U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
ballpoint pens U خودکار ها
unmanned U خودکار
automatic U خودکار
pen U خودکار
automatic pipet U پی پت خودکار
preset U خودکار
self-starter U خودکار
ballpoints U خودکار ها
automaticity U خودکار
ball pens U خودکار ها
ballpens U خودکار ها
automatics U خودکار
mechnical U خودکار
self-starters U خودکار
autonomic U خودکار
self acting U خودکار
automotive U خودکار
auyomated U خودکار
automatous U خودکار
unattended U خودکار
adjustments U میزان
amount U میزان
libra U میزان
librae U میزان
adjustment U میزان
balances U میزان
levelled U میزان
amounted U میزان
meter U میزان
metres U میزان
yardsticks U میزان
rhythms U میزان
rhythm U میزان
level U میزان
meters U میزان
metre U میزان
scales U میزان
yardstick U میزان
At the rate of . On a scale of . U به میزان
levels U میزان
noise level U میزان خش
measure U میزان
weight U میزان
volumes U میزان
leveled U میزان
criterion U میزان
scalage U میزان
amounts U میزان
unit U میزان
units U میزان
rate U میزان
infiltration rate U میزان
amounting U میزان
balance U میزان
volume U میزان
rates U میزان
automatic carriage U تعویض خودکار
automatic testing U ازمایش خودکار
automatic treatment U تسویه خودکار
flashgun U فلاش خودکار
autotrace U اثر خودکار
automatically U بطور خودکار
automatic check U ازمایش خودکار
crane track U جرثقیل خودکار
robot U دستگاه خودکار
mechanically U بطور خودکار
automatic check U مقابله خودکار
automatic behavior U رفتار خودکار
autosave U ضبط خودکار
automatic tuning U میزانساز خودکار
automated office U دفتر خودکار
automatism U بطور خودکار
autotrack U تعقیب خودکار
automatic tracking U تعقیب خودکار
automatic telephone system U تلفن خودکار
automatons U ماشین خودکار
robots U دستگاه خودکار
automaton U ماشین خودکار
automatization U خودکار شدن
automatic aiming U تعقیب خودکار
automatic rifle U توپ خودکار
automatic titrator U تیترکننده خودکار
automatic bass compensation U بمرسان خودکار
autogenous welding U جوشکاری خودکار
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com